برده ی های روزگار

ساخت وبلاگ
 

او که می زد

ما هم می کوبیدم

او بر در

ما بر سر

او که جلو می آمد

ما هم می رفتیم به عقب

او که لبخند می زد پیروزمندانه

ما هم می گریستیم غریبانه

او که یقین داشت بر باورش

ما هم تردید داشتیم در انکارش

آخر نشد

آخر آمد

در را درهم شکست

ذهن را از هم درید

با خود برد، باقی را، از هم پاشید

آخر ما ماندیم و زنجیری بر تن

برده ای بر دست زمان

با ترسی از امیدهای آینده مان ...

 

Let Me Not Forget For A Moment...
ما را در سایت Let Me Not Forget For A Moment دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idead-sparrowe بازدید : 331 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 19:52